انتظارفرج سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, :: 19:37 :: نويسنده : احمدسلیمانی فر
خداى تعالى پيامبران و اوصياى ايشان (ع) را با معجزاتى كه ديگر افراد بشر از آوردن نظير آنها عاجزند، يارى كرده است تا گواه راستين بر درستى خير و هدايتى باشد كه از طرف خدا براى مردم آوردهاند، كه اگر اين يارى خدا نبود، آنان در انجام رسالت خود سست مىشدند و كسى گفتههاى آنان را تصديق نمىكرد. از جمله امدادهاى الهى آن است كه آنچه در باطن مردم مىگذشت و در اعماق دلهاشان پنهان داشتند و آنچه را كه در آينده اتفاق مىافتاد از همه آنها آگاه مىفرمود، خداى تعالى اين عنايت را به ائمة هدى (ع) از جمله به امام بزرگوار ابو محمد (ع) فرموده بود كه ما به برخى از موارد مهمى كه از آن حضرت رسيده است اشاره مىكنيم: 1- حسن نصيبى نقل كرده، مىگويد: در دلم گذشت كه آيا عرق جنب پاك است، يا نه؟ به در منزل امام ابو محمد، حسن عسكرى (ع) آمدم تا از آن حضرت بپرسم، شبانگاه به منزل او رسيدم و در آن جا اقامت كردم چون سفيده صبح دميد امام (ع) از منزل بيرون شد، ديد من خوابيدهام، مرا بيدار كرد و فرمود: «اگر عرق جنب از حلال باشد، آرى پاك است و اگر از حرام باشد، نه.»1 2- اسماعيل بن محمد عباسى روايت كرده، مىگويد: از حاجتى كه داشتم خدمت ابو محمد (ع) شكايت كردم و قسم ياد كردم كه نه يك درهم و نه بيشتر، هيچ مبلغى نزد من نيست، امام رو به من كرد و فرمود: «آيا به دروغ سوگند مىخورى، در حالى كه دويست دينار در زير زمين پنهان كردهاى؟ البته اين حرف را بدان جهت نمىگويم كه چيزى ندهم! (آن وقت رو به غلامش كرد و فرمود:) آنچه همراهت هست به اين مرد بده». غلام، صد دينار به من داد، سپس رو به من كرد و فرمود: «تو آن پولهايى را كه دفن كردهاى با وجود نياز شديدى كه دارى از دست خواهى داد.» اسماعيل مىگويد: بعدها احتياج پيدا كردم هر چه جستم نيافتم پيگيرى كردم ديدم پسرم جاى آنها را يافته و آنها را دزديده و فرار كرده است .2 3- محمد بن حجر، در خدمت امام ابو محمد (ع) از ظلم و جور عبدالعزيز و يزيد بن عيسى شكايت كرد، امام عليه السلام در پاسخ وى نوشت: «اما عبدالعزيز را من كفايت كردم و اما يزيد، در برابر خداى عزوجل تو با او بايد بايستيد». چند روزى بيش نگذشت كه عبدالعزيز هلاك شد و اما يزيد، كه محمد بن حجر را به قتل رساند كه در پيشگاه خدا (براى رسيدگى به حسابشان) بايد حاضر شوند!3 4- از ابوهاشم نقل كردهاند،كه گفت: خدمت امام ابو محمد (ع) از تنگناى زندان و سنگينى كنده و زنجير شكايت كردم ،امام (ع) به من نوشت: امروز نماز ظهر را در منزلت خواهى خواند و همين طور شد، از زندان موقع ظهر آزاد شد و نماز را در منزلش به جا آورد. 4 5- ابو هاشم نقل كرده، مىگويد: در تنگناى معيشت بودم، خواستم از امام ابو محمد (ع) چيزى مطالبه كنم خجالت كشيدم، وقتى كه به منزل رسيدم ديدم صد دينار برايم فرستاده و نوشته است: «هر وقت نيازى داشتى از تقاضا شرم مكن! زيرا تو به مقصودت خواهى رسيد.»5 6- ابوهاشم، اين مرد موثق و امين مىگويد: از ابو محمد عليه السلام شنيدم كه مىفرمود: «بهشت دروازهاى دارد به نام معروف، كه جز اهل خير و نيكوكاران از آن دروازه وارد نشوند.» من با شنيدن اين سخن، خدا را سپاس گفتم و خوشحال شدم كه احتياجات مردم را برآورده مىسازم، امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و فرمود: «آرى، من از آنچه در دلت گذشته آگاهم، براستى كه نيكوكاران در دنيا و در آخرت ،اهل خير به شمار مىآيند، اى ابوهاشم خداوند تو را از ايشان قرار دهد و بيامرزد»6 7- محمد بن حمزه دورى، نقل كرده است، مىگويد: خدمت امام ابو محمد (ع) نامهاى نوشتم و از آن حضرت تقاضا كردم دعا كنند تا ثروتمند شود. زيرا كه در سختى زندگى به سر مىبردم و مىترسيم كه كارم به رسوايى كشد، امام (ع) در پاسخ من نوشت: «مژده باد تو را كه از طرف خداى متعال بىنيازى برايت مقدر شده است، پسر عموميت، يحيى بن حمزه از دنيا رفت و صد هزار درهم از او بجا مانده و جز تو وارثى ندارد و بزودى آن مبلغ به دست تو خواهد رسيد، پس شكر خدإ؛ّّه را به جاى آور و مقتصد باشد و از اسراف بپرهيز.» همان طور كه امام (ع) فرموده بود پس از چند روز خير مرگ پسر عمويم رسيد و آن مبلغ عايد من شد و تنگدستى من برطرف گرديد. حق خدا را دادم و به برادران دينى كمك كردم و پس از آن به اعتدال عمل كردم در صورتى كه قبلاً ولخرجى مىكردم 7! 8- محمد بن حسن بن ميمون مىگويد: طىّ نامهاى كه به خدمت مولايم امام عسكرى (ع) نوشتم از تنگدستى خود شكايت كردم، آنگاه با خود گفتم ؛ مگر امام صادق (ع) نفرموده است: «تنگدستى با محبت ما بهتر است از ثروتمندى با دشمنان ما، و كشته شدن با ولايت ما بهتر است از زندگى با دشمنان ما». جواب نامه من چنين آمد: «همانا خداى عزوجل، وقتى كه گناهان دوستان ما زياد مىشود، به وسيله تنگدستى، گناهان ايشان را محو مىكند؛ و بسيارى از گناهان را مىبخشد، آرى همان طور كه در خاطر تو گذشت، تنگدستى با ما بهتر است از مالدارى با دشمنان ما، در حالى كه ما پشتيبان كسى هستيم كه به ما پناه آورد و نوريم براى هر كه از ما روشنى خواهد و پناهيم براى كسى كه به ما پناهنده شود، هر كه ما را دوست بدارد در مراتب عاليه با ماست و هر كه از ما رو برتابد، به رو در آتش دوزخ مىافتد...»8 9- ابو جعفر هاشمى مىگويد: من با گروهى در زندان بوديم كه ابو محمد (ع) نيز با برادرش جعفر زندانى شدند، به حال آن حضرت رقت كرديم و من صورت امام حسن (ع) را بوسيدم و او را روى فرشى كه زير پايم بود نشاندم، جعفر نيز در نزديكى ما نشست، مأمور زندان آن حضرت، صالح بن وصيف بود، مردى از قبيله جحم نيز همراه ما در زندان بود كه مىگفت؛ از آل على است. امام ابو محمد (ع) نگاهى به ما كرد و فرمود: «اگر در ميان شما نبود آن كسى كه از شما نيست، هر آينه به شما اطلاع مىدادم و چيزهايى مىآموختم تا وقتى كه خداوند وسيله نجات شما را فراهم كند.» امام (ع) با اين فرمايش به آن مرد جحمى اشاره كرد و فرمود؛ اين مرد از شما نيست و از او بترسيد، زيرا كه درميان لباسهايش كاغدى هست كه هر چه مىگوييد براى خليفه مىنويسد، يكى از زندانيان فورى به سراغ جحمى رفت و لباسهاى او را بررسى كرد پس آن نوشته را يافت كه آن جمع را متهم كرده و نوشته بود كه آنها مىخواهند زندان را سوراخ كرده و از زندان فرار كنند.9 10- احمد بن محمد نقل كرده، مىگويد: به خدمت امام ابو محمد (ع) - موقعى كه مهتدى عباسى شروع به كشتن شيعيان كرده بود - نامهاى نوشتم و عرض كردم: مولاى من! سپاس خدا را كه اين ظالم را از تو باز داشته است من شنيده بودم كه او شما را هم به قتل تهديد مىكرد و مىگفت: به خدا سوگند كه بزودى او را تبعيد خواهم كرد! امام (ع) در پاسخ من، به خط مبارك خود نوشت: «عمر او كوتاهتر از آن است كه به اين كار دست بزند، از امروز، پنج روز بشمار او در روز ششم پس از ذلت و خوارى كه خواهد ديد، كشته مىشود...»10 و همين طور شد. 11- ابوهاشم نقل كرده است، مىگويد: فهنكى از امام ابو محمد (ع) پرسيد: چرا در ميراث هر مرد دو سهم و هر زنى يك سهم مىبرد؟ امام (ع) در پاسخ وى نوشت: «به خاطر اين كه زن جهاد ندارد و نفقه و ديه و غرامت بر او تعلق نمىگيرد.» ابو هاشم مىگويد: در دلم گذشت كه اين مسأله از جمله مسائلى بود كه ابن ابى العوجاء از امام صادق (ع) سؤال كرده و آن حضرت نيز نظير همين پاسخ را داد. امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و فرمود: «آرى اين همان سؤال ابن ابى العوجاء است و پاسخ ما هم يكى است، زيرا كه معناى مسأله يكى و آنچه براى اولين ما گذشته بر آخرين فرد ما نيز همان مىگذرد و اول و آخر ما در علم و امر الهى برابريم، البته رسول خدا و اميرالمؤمنين - صلوات اللّه عليهما از فضيلت مخصوص به خود بر خوردارند».11 12- ابو هاشم نقل كرده، مىگويد: يكى از شعيان به محضر امام ابو محمد (ع) نامهاى نوشت و در آن نامه درخواست دعا كرده بود، امام (ع) در پاسخ وى اين دعا را نوشت: «يا اسمع السامعين، و يا أبصر المبصرين، و يا أنظر الناظرين و يا اسرع الحاسبين و يا أرحم الراحمين، و يا أحكم الحاكمين، صل على محمد و آل محمد، و أوسع لى فى رزقى و مدلى فى عمرى، و امنن على برحمتك، و اجعلنى ممن تنتصربه لدينك ولا تستبدل بى غيرى.» اى شنواترين شنوندگان، و اى بيناترين بينندگان، و اى نگاه كنندهترين نگاه كنندگان، و اى آن كه از همه حسابگران زودتر به حساب مىرسى، و اى حاكمترين حاكمان، بر محمد و خاندان محمد درود فرست و در روزى من گشايش بخش و بر عمرم بيفزا و به لطف و رحمتت بر من منت گذار و مرا از جمله كسانى قرار ده كه به وسيله آنها دينت را يارى مىكنى و به جاى من كسى ديگر را قرار مده! ابوهاشم مىگويد: با خود گفتم: بار خدايا مرا از جمله حزب خودت و در زمره خود قرار بده! امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و فرمود: «آرى، تو در حزب و در زمره او هستى به شرط آن كه به خدا ايمان داشته باشى و پيامبر او را تصديق نمايى» 12. 13- شاهوية بن عبدربه روايت كرده است، مىگويد: برادرم صالح زندانى بود، خدمت مولايم ابو محمد (ع) نامهاى نوشتم و چند مسأله پرسيدم، امام پاسخ همه آنها را داده بود و نوشته بود: «برادرت صالح، همان روزى كه نامهام به دست تو مىرسد، از زندان خلاص مىشود، و تو مىخواستى راجع به او بپرسى، فراموش كردى!» پاسخ امام رسيد، در همان بين كه داشتم نامه را مىخواندم، ناگاه بعضى از مردم آمدند، بشارت دادند كه برادرم آزاد شده و طولى نكشيد كه برادرم آمد او را ديدم و نامه را براى او نيز خواندم.13 14- ابوهاشم نقل كرده، مىگويد: در دلم گذشت كه آيا قرآن مخلوق است يا نه؟ امام (ع)، نگاهى به من كرد و فرمود: «اى ابوهاشم خداوند آفريدگار همه چيز است و جز او همه چيز مخلوق است».14 15- ابو هاشم روايت كرده، مىگويد: خدمت امام ابو محمد (ع) شرفياب شدم و مىخواستم، نگينى درخواست كنم تا انگشترى براى تبرك از آن بسازم، نشستم و يادم رفت كه براى چه آمده بودم وقتى كه خواست خدا حافظى كنم و برگردم، امام (ع) انگشترى مرحمت كرد و لبخندى زد، فرمود: «تو نگينى مىخواستى و من انگشترى به تو دادم، تو سودى هم از نگين بردى، پروردگار آن را بر تو گوارا كند.» ابو هاشم مىگويد: من تعجب كردم، عرض كردم: مولاى من براستى كه تو ولى خدايى و آن امامى هستى كه من دين خدا را به لطف و اطاعت او به دست آوردهام. آنگاه فرمود: «اى ابوهاشم! خداوند تو را بيامرزد.»15 16- ابو هاشم نقل كرده، مىگويد: از ابو محمد (ع) شنيدم كه مىفرمود: «خداوند روز قيامت چنان گذشت و عفومىكند كه بر قلب كسى خطور نكرده تا آن جا كه مشركان مىگويند: به خدا سوگند كه ما مشرك نبودهايم!» (ابوهاشم مىگويد:) من با خود گفتم: يكى از شيعيان اهل مكه براى من نقل كرد كه رسول خدا (ص) آيه مباركه (ان الله يغفر الذنوب جيعاً) يعنى خداوند همه گناهان را مىآمرزد را تلاوت كرد و مردى پرسيد: يا رسول الله! حتى كسى را كه مشرك است؟! من اين را در قلبم گذراندم و با خودم مىگفتم كه ناگهان امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و اين آيه شريفه را تلاوت كرد: «ان الله لا يغفر ان يشرك به ويغفر مادون ذالك لمن يشاء»16 يعنى همانا خداوند از گناه كسى كه به او شرك آورده نمىگذرد و جز آن هر كه را بخواهد مىآمرزد. (و فرمود:) «او بد حرفى زده و بد روايت كرده است »17 مورخان رويدادهاى زيادى از علم امام ابو محمد (ع) درباره آنچه در دل اشخاص مىگذشت و راجع به اطلاع از امور غيبى و جريانات و پيشامدها، نقل كردهاند كه تمام اينها نشانههاى قاطع بر امامت آن بزرگوار است زيرا كه كسى غير از امام چنين اطلاعاتى ندارد و از اين قبيل مسائل آگاه نيست، شايان ذكر است كه بيشتر اين رويدادها را ابوهاشم نقل كرده كه مورد اعتماد اسلام و از علماى برجسته است و از جمله خواص دو امام، ابوالحسن و ابو محمد (ع) بوده و بسيارى از معجزات ايشان را مشاهده كرده و مىگويد: هيچ روزى به حضور امام ابوالحسن و ابو محمد (ع) وارد نشدم مگر اين كه برهان و دليلى درباره امامت ايشان را ديدم .18 ________________________________________ 1- مرآة الزمان: 6/ورق 192 عكسبردارى شده در كتابخانه امام اميرالمؤمنين به شماره 2765. 2- نور الابصار: 153. 3- مناقب آل ابى طالب: 433/4. 4- اعلام الورى: 153. 5- الشاقب فى المناقب: 241 از محمد بن على گرگانى، محفوظ به شماره (357) كتابخانه امام اميرالمؤمنين. 6- نورالابصار: 152. 7- نور الابصار: 152، الدر النظيم، در مناقب ائمه. 8- مناقب آل ابى طالب: 435/4. 9- الدر النظيم، در مناقب ائمه از كتب عكس بردارى شده كتابخانه اميرالمؤمنين به شمار 2879. 10- اعلام الورى: 375. 11- مناقب: 437/4 ، اعلام الورى: 374. 12- اعلام الورى: 374. 13- مناقب: 438/4. 14- مناقب: 436/4. 15- اعلام الورى: 375، مناقب: 437/4. 16- سوره نساء 116. 17- الدر النظيم. 18- اعلام الورى: 375.
منبع: تحليلى از زندگانى امام حسن عسكرى (ع)، ص 62 - 70. نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|